حسِ آشنا

اینجا برای چشمانِ توست...

حسِ آشنا

اینجا برای چشمانِ توست...

به عشقت
خو چنان کردم
که خواهم از خدا هر دم
که سرکش تر شود این شعله و

در جانم آویزد ...

#سیمین_بهبهانی

بایگانی

اجازه ؟

دوشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۱۲ ب.ظ


اجازه میدهی آرزویت کنم؟

من از خیرِ در آغوش گرفتنت گذشتم... بگذار دلخوشِ رویاهایم باشم بگذار همه بگویند "بیچاره دیوانه شده"

من کاری با این حرف ها ندارم فقط میخواهم صبح ها زودتر از تو بیدار شوم موهایت را شانه کنم دکمه های پیراهنت را ببندم دستم را روی صورتت بکشم.. وای دستم را رویِ صورتت بکشم... یعنی تا این حد اجازه دارم در رویاهایم نزدیکت شوم؟ 

من اصلا از تو توقعِ محبت هم ندارم میدانی دوست داشتنِ تو نیازِ من است مثلِ نیازِ ماهی به آب من بدون دوست داشتنت میمیرم در این خشکیِ مطلق ... اصلا من برایِ شعرهایم به تو نیاز دارم . باید هر موقع که کم می آورم لب هایت را زیر و رو کنم شعر هایِ زیادی است لا به لای ِ صورتیِ شیرینش..

چشم هایت، چشم هایت که اصلا زندگی است نباید شعرش کرد باید کشید و از دور نگاه کرد و مست شد..

حالا اجازه دارم آرزویت کنم ؟ آرزو که بر جوانان عیب نیست، هست؟


  • Farzande Bahar

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی